آنکه تیر و مانند آن را از آهن بگذراند، کنایه از قوی، نیرومند، برای مثال شمار سپه آمدش صدهزار / همه شیرمردان آهن گذار (فردوسی۲ - ۸۴۶) هر چیز که ازآهن بگذرد مثلاً تیغ آهن گذار، برای مثال کجا تیغ و ژوپین آهن گذار / کجا نیزه و گرزۀ گاوسار (فردوسی - ۳/۳۸۸)
آنکه تیر و مانند آن را از آهن بگذراند، کنایه از قوی، نیرومند، برای مِثال شمار سپه آمدش صدهزار / همه شیرمردان آهن گذار (فردوسی۲ - ۸۴۶) هر چیز که ازآهن بگذرد مثلاً تیغ آهن گذار، برای مِثال کجا تیغ و ژوپین آهن گذار / کجا نیزه و گرزۀ گاوسار (فردوسی - ۳/۳۸۸)
عمل سوختن جزئی از پوست تن جانور را با آهن تفته برای نشان و علامت یا مداوا و چارۀ دردی. کی ّ. کاویا، آهنی که برای داغ کردن بکار است. داغینه، عمل فروبردن آهن تفته در آب. آهن تاب. - آهن داغ کردن آبی را، آهن تاب کردن آن
عمل سوختن جزئی از پوست تن جانور را با آهن تفته برای نشان و علامت یا مداوا و چارۀ دردی. کَی ّ. کاویا، آهنی که برای داغ کردن بکار است. داغینه، عمل فروبردن آهن تفته در آب. آهن تاب. - آهن داغ کردن آبی را، آهن تاب کردن آن
که از آهن گذراند تیر و جز آن را. که از آهن گذرد، تیغ و مانند آن: شماره سپاه آمدش صدهزار همه شیرمردان آهن گذار. فردوسی. بگفتش بدین تیغ آهن گذار بکینه برآرم از ایشان دمار. فردوسی. کجا تیغ و زوبین آهن گذار کجا نیزه و گرزۀ گاوسار؟ فردوسی. همیدون پیاده پس نیزه دار ابا جوشن و تیر آهن گذار. فردوسی. مرا تیر و پیکان آهن گذار همی بر برهنه نیاید بکار. فردوسی
که از آهن گذراند تیر و جز آن را. که از آهن گذرد، تیغ و مانند آن: شماره سپاه آمدش صدهزار همه شیرمردان آهن گذار. فردوسی. بگفتش بدین تیغ آهن گذار بکینه برآرم از ایشان دمار. فردوسی. کجا تیغ و زوبین آهن گذار کجا نیزه و گرزۀ گاوسار؟ فردوسی. همیدون پیاده پس ِ نیزه دار ابا جوشن و تیر آهن گذار. فردوسی. مرا تیر و پیکان آهن گذار همی بر برهنه نیاید بکار. فردوسی